پدرم پيوسته مي فرمود : افوض امري الي الله .
خدا شناسي ... يعني رضا و واگذاري خويشتن به خداوند .
رضا ... به آن چه كه فراسوي ( خود) قرار دارد و در اختيار من نيست !
واگذار كردن خود و امور خود به سرچشمه وجود كه قدير و حكيم و شهيد و
خالق و رازق و .جواد و .............. است .
************************
ما و همه انسان ها ، از يك خاك روئيده شده ايم ..... ارض الله
و همه ....... باز به يك خاك برميگرديم و تبديل به يك خاك مي شويم .
**************************************
انبيا و امامان و اولياء و صديقان و عارفان و خوبان ..... روح خودرا در نعيم بهشت مهرخداوندي .... و نه در خاك گور خويش .... در ضيافت الهي مي يابند .
و بد كرداران ..... در بازتاب اعمال زشت و خودخواهانه خويش ..... روح خودرا در ا ليم عذاب قهر خداوندي !
همه اشتباهات ، بايد بسوزند .... خاكستر شوند ..... وانسان خودخواه پاك گردد .
حقيقت ، فراسوي كلمات است . و سكوت با حقيقت ، كاملا خويشاوند ست . اما خامان چگونه سكوت كنند ؟
خداوند . بس دوست داشتني ست . زيرا به انسان ، اين آزادي را داده كه حتي اورا انكار و عصيان كند .
*****************************************************************************
آه .... اين كيست كه آواز مرا در گوش دلم .... از گوش دلم .... براي دلم ، مي شنود . آه ........... رب الودود
انا خلقنا الانسان في كبد ............................. انسان در رنج . بلا . آشوب . نا آرامي . عجله و نا امني زيست ميكند
خيام آرزو كرد :
اي كاش كه جاي آرميدن بودي يا اين ره دور را ، نهايت بودي ؟
كاش از پي صد هزار سال از دل خاك چون سبزه ، اميد بر دميدن بودي !
نقد اين ديدگاه با نگاه قرآني را بيابيم . سبزه ها ئي كه به جاي سبزه مرده مي رويند ، سبزه جديدي هستند .
فقط يكبار ، هر سبزه با خصوصيات ويژه اش ، خواهد روئيد و خواهد مرد .
زيرا .... لا تكرار في التجلي / در خلقت ، تكراري وجود ندارد .
اما ...... اين درست است كه دنيا ، جاي آرميدن نيست . و نهايت راه ، ناپيداست .
ولي قيامت قرآن ، زنده شدن انسان است با خصوصيات ويژه سر انگشت ها و اكتسابات زندگي در دنيا ...!
رضا ... به آن چه كه فراسوي ( خود) قرار دارد و در اختيار من نيست !
واگذار كردن خود و امور خود به سرچشمه وجود كه قدير و حكيم و شهيد و
خالق و رازق و .جواد و .............. است .
************************
ما و همه انسان ها ، از يك خاك روئيده شده ايم ..... ارض الله
و همه ....... باز به يك خاك برميگرديم و تبديل به يك خاك مي شويم .
**************************************
انبيا و امامان و اولياء و صديقان و عارفان و خوبان ..... روح خودرا در نعيم بهشت مهرخداوندي .... و نه در خاك گور خويش .... در ضيافت الهي مي يابند .
و بد كرداران ..... در بازتاب اعمال زشت و خودخواهانه خويش ..... روح خودرا در ا ليم عذاب قهر خداوندي !
همه اشتباهات ، بايد بسوزند .... خاكستر شوند ..... وانسان خودخواه پاك گردد .
حقيقت ، فراسوي كلمات است . و سكوت با حقيقت ، كاملا خويشاوند ست . اما خامان چگونه سكوت كنند ؟
خداوند . بس دوست داشتني ست . زيرا به انسان ، اين آزادي را داده كه حتي اورا انكار و عصيان كند .
*****************************************************************************
آه .... اين كيست كه آواز مرا در گوش دلم .... از گوش دلم .... براي دلم ، مي شنود . آه ........... رب الودود
انا خلقنا الانسان في كبد ............................. انسان در رنج . بلا . آشوب . نا آرامي . عجله و نا امني زيست ميكند
خيام آرزو كرد :
اي كاش كه جاي آرميدن بودي يا اين ره دور را ، نهايت بودي ؟
كاش از پي صد هزار سال از دل خاك چون سبزه ، اميد بر دميدن بودي !
نقد اين ديدگاه با نگاه قرآني را بيابيم . سبزه ها ئي كه به جاي سبزه مرده مي رويند ، سبزه جديدي هستند .
فقط يكبار ، هر سبزه با خصوصيات ويژه اش ، خواهد روئيد و خواهد مرد .
زيرا .... لا تكرار في التجلي / در خلقت ، تكراري وجود ندارد .
اما ...... اين درست است كه دنيا ، جاي آرميدن نيست . و نهايت راه ، ناپيداست .
ولي قيامت قرآن ، زنده شدن انسان است با خصوصيات ويژه سر انگشت ها و اكتسابات زندگي در دنيا ...!
خدا ، در هر لحظه و لحظه به لحظه امتحانت ميكند !
خيلي خوبه كه خداوند مارا لايق امتحان دادن ميداند !
به خدا بگو ، خوب يا بد ... يا متوسط . هرچه هست ...... كمكم كن كه توئي پروردگارم .
***************************************************
آيا خدا ، دور است / زيرا ما فهم نكرده ايم كه اورا در وجود خويش بيابيم و در وجود همه چيز ...... نيز !
در حقيقت ... هيچ چيز از خداوند به ما نزديك تر نيست . خداوند حي حيات بخش و هستي بخش هستي ماست .
هو ......... اكنون و اين جا حضور دارد ..... زيرا همه جا و اين جا ، محضر اوست .
فاصله اي نيست / ونحن اقرب اليه من حبل الوريد ........... از شاهرگ حيات . بازهم نزديك تر ! چه مي فهميم ؟
بهشت هاي آسماني را رها كن . آگاهانه در اين جا باش و ببين كه همه چيز ، مظاهر اوست .
خدا .....( آن) و لحظه حيات هستي ست . هو الظاهر !
***************************************
سحر در گوش سپيده نجوا ميكند كه : به من بگو كه فقط از آن مني !
سپيده جواب ميدهد : آري ! فقط از آن تو ! و فقط از آن همه چيز و همه كس !
حتي آن تك گل تنها در پيچ آن كوه !
چه مي فهميم ؟
*****************
فهم دين ، در هر عصري بايد دوباره متولد شود .... از نو ديده شود .... با نگاه عصري !
فرقه ها ، احزاب ، قرائت ها ، تعصب ها و خود حق محوري ها ............. بدن هاي مرده ي دين اند .
چون نديدند حقيقت ................ ره افسانه زده اند . بهمين دليل به دل نمي نشينند .
به همين دليل با همديگر مي جنگند و بنام خدا ، خون مخلوقات خدا را مي ريزند وخشونت مي ورزند .
*******************************
مگرنه دنيا در نگاه ما و نوع نگرش ما به هستي ، آفريده ميشود .
پس براستي ! هر آدمي ، آفرينشگر دنياي خويش است .
مائيم و نوع نگاه
به خدا بگو ، خوب يا بد ... يا متوسط . هرچه هست ...... كمكم كن كه توئي پروردگارم .
***************************************************
آيا خدا ، دور است / زيرا ما فهم نكرده ايم كه اورا در وجود خويش بيابيم و در وجود همه چيز ...... نيز !
در حقيقت ... هيچ چيز از خداوند به ما نزديك تر نيست . خداوند حي حيات بخش و هستي بخش هستي ماست .
هو ......... اكنون و اين جا حضور دارد ..... زيرا همه جا و اين جا ، محضر اوست .
فاصله اي نيست / ونحن اقرب اليه من حبل الوريد ........... از شاهرگ حيات . بازهم نزديك تر ! چه مي فهميم ؟
بهشت هاي آسماني را رها كن . آگاهانه در اين جا باش و ببين كه همه چيز ، مظاهر اوست .
خدا .....( آن) و لحظه حيات هستي ست . هو الظاهر !
***************************************
سحر در گوش سپيده نجوا ميكند كه : به من بگو كه فقط از آن مني !
سپيده جواب ميدهد : آري ! فقط از آن تو ! و فقط از آن همه چيز و همه كس !
حتي آن تك گل تنها در پيچ آن كوه !
چه مي فهميم ؟
*****************
فهم دين ، در هر عصري بايد دوباره متولد شود .... از نو ديده شود .... با نگاه عصري !
فرقه ها ، احزاب ، قرائت ها ، تعصب ها و خود حق محوري ها ............. بدن هاي مرده ي دين اند .
چون نديدند حقيقت ................ ره افسانه زده اند . بهمين دليل به دل نمي نشينند .
به همين دليل با همديگر مي جنگند و بنام خدا ، خون مخلوقات خدا را مي ريزند وخشونت مي ورزند .
*******************************
مگرنه دنيا در نگاه ما و نوع نگرش ما به هستي ، آفريده ميشود .
پس براستي ! هر آدمي ، آفرينشگر دنياي خويش است .
مائيم و نوع نگاه