با اين نگاه نو ......
************************************************************
با اين نگاه نو............................شكوه و شكايت و گله و ناخشنودي از خدا ......... جاي خودرا به نيايش و ستايش و سپاس و و شكر و اعتماد به خدا خواهد داد .
فهم كنيم كه مال و مدرك و ماشين وميل ها و مونس ها وميم هاي اكتسابي ديگر در زندگي ، حقيقت ما نيستند . !
**************************************************
خودرا به دستان سخاوتمند خدا بسپاريم . و تسليم شويم .... تسليم به مشيت خدا
تسليم در بيداري .................. همانند تسليم در خواب !
و تسليم ، تنها دربي ست كه همواره به خدا گشوده ميشود .
مولانا : همچو اسماعيل ، در پيشش سر بنه شاد و خندان ، پيش تيغش ، جان بده !
تا بماند جانت ، خندان تا ابد همچو جان پاك احمد با احد !
***************************************************************************
به زندگي نگاه كن ... قانع و راضي باش .... هر چه هست . هست و همان گونه كه هست . هست .
جوينده باش و تلاش گر فهميدن . بدان كه ( من) واقعيت ندارد . نيست . وهم است . و هيچگاه نبوده است . ؟
ديوار بين تو .... با خدا .... من است / تا اسير من هستيم ، موسيقاي بي صداي هستي را نخواهيم شنود .
نور خورشيد . موج دريا . شكوفه درختان . پرتو ماه . نغمه بلبل . نجواي آب / همه از هو هست اند .
فهم كن كه فكر تو . تو ، نيست ! .... ناظر افكار خودت باش /
حقيقت تو ثابت است ولي افكار و ذهنيات و اميال و خواسته ها و انگيزه ها و حس ها ي تو .... همه در تغيير اند و مدام خلق و نابود ميشوند .
**************************************************************************************************
عيسي مسيح :
نخست ملكوت خداوند را بجوئيد . همه چيزهاي ديگر ، به آن اضافه خواهد شد .
وپیامبر خاتم ، حضرت محمد : قولوا لا اله الا الله . تفلحوا
ابتدا .... واحد را فهم كنيم ... احد را ... يك را ......... صفر ها در جلوش تا بي نهايت خواهند آمد ... بشمار !
مگر نه هر گل سرخي كه مي شكفد ، سلام آن بهار جاويدان را به ما مي رساند . افلا ينظرون ؟
پس خودرا به او بسپريم و تسليم اراده خدا شويم.... ... بدون هراس زندگي كنيم و وارسته باشيم .
*****************************************
مولانا :
حيلت رها كن . عاشقا . ديوانه شو . ديوانه شو واندر دل آتش در آ . پروانه شو . پروانه شو
هم خويش را بيگانه كن . هم خانه را ويرانه كن وانگه بيا با عاشقان . همخانه شو . همخانه شو
رو ... سينه را هفت آب شوي از كينه ها وانگه شراب عشق را پيمانه شو . پيمانه شو
بايد كه جمله جان شوي . تا لايق جانان شوي گر سوي مستان ميروي ، مستانه شو . مستانه شو
*************************************************************************************
دنياي زندگي ما ، مخلوق خود ماست .
آن را چنان بسازيم كه دوست ميداريم .
اما علت و معلول . كاشت و برداشت و ارتباط همه چيز را با همه چيز ، پيوسته به ياد داشته باشيم
زيرا جهان ، يك واحد يكپارچه و همبسته است و اجزاء عالم ، همچون زنجير به هم متصل اند .
و انسان ، نيروي لازم را براي جهشي كيهاني در درون خويش دارد . زيرا خليفه الله در زمين است ولي از وجود چنين نيروي بزرگي در خويش ، غافل است .
ا تزعم انك جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر . امام علي (ع)
همه كائنات در رقص و سماع اند / فقط انسان است كه امپراطورانش نيز . سيري ناپذير ند و به گدائي ميروند .
انسان بايد فهم كند كه خدا گونه ا ست / گرچه مجموعه اضداد و حامل خطاها و غفلت ها و فراموشي هاست .
اميد و شادي . حيات و مرگ . شادي و موفقيت . سلامت و مرض . راحت و رنج . ثروت و فقر ، بازي روزگارند .
زندگي انسان بر پشت زمين ، حكيمانه . اين گونه در كارگاه هستي رقم خورده !
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مولانا :
رنج و غم را ، حق ... پِي آن آفريد تا بدين ضد ، خوش دلي آيد پديد !
پس نهاني ها به ضد پيدا شود چونكه حق را نيست ضد ، پنهان بود
نمايش زندگي خود .... و نمايش زندگي ديگران را شاهد شو و مشاهده كن و فقط تماشا
ولي در زندگي خود يا ديگران ، غرق نشو . و بدان كه نبايد با امور زندگي خود و ديگران هم ذات پنداري كني !
براي بسياري از سئوال هاي ذهن ما ، جوابي وجود ندارد . زيرا اصولا به غلط طرح ميشوند .
پاره اي از پرسش ها نيز هستند كه درست طرح شده اند ولي اصلا جوابي ندارند .
جواب ها را ........ شايد و فقط با فهم ديدگاه توحيد وجود در زمينه پيدايش سئوالات ، بتوان يافت .
بايد لحظه ، لحظه زندگي كرد و هر كاري را آگاهانه انجام داد .
زندگي ، بس كوتاهه ! اراده كنيم و پاروها را محكم بدست بگيريم و عازم سفري بي پايان شويم
كه ما وقت زيادي را با تماشاي دريا ... در ساحل .... از دست داده ايم .
حال ... باد مساعد لطف خداوند مي وزد . بادبان هاي روحمان را بر فراز قايق عبور ، باز كنيم.. .!
لحظه ي حال ، در برگيرنده همه لحظه هاست .
زيرا گذشته ، زمان حالي ست كه متاسفانه فوت كرده است ...... و ديگر نيست . جز يك خاطره ذهني !
و آينده نيز ، زمان حالي ست كه منتظرانه هنوز نيامده است ..... و فعلا نيست . جز يك خيال رويائي !
اما ......... زندگي ما ، همواره در لحظه اكنون و اين جا جريان دارد .
بي خيال گذشته و آينده باش !
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مولانا :
لا مكاني كه در او نور خداست ماضي و مستقبل و حال ، از كجاست !؟
ماضي و مستقبلش نسبت به توست هر دو يك چيزند ، پنداري كه دو ست .
لحظه حال ... هر طور كه خدا مي سازد . هر طور كه خود ميسازيم / اما بسازيم همانند رود .... نه مرداب !
كل يوم هو في شان .................. هر لحظه ... لحظه حال ست و خداوند ، پيوسته و نو به نو در كار خلقت است .
هر لحظه بميريم . از چه ؟ از تمام آن چه كه تا لحظه پيش ، به غلط ! خود مي پنداشته ايم .
هر لحظه متولد شويم . به چه ؟ فهم نو به نو از حقيقت خود و ذات و حقيقت هستي كه از خود جدا مي پنداشتيم .
براي شادماني ، به دنبال دليل و زمينه شادشدن نباشيم . همين كه در جشن هستي شركت داريم . كافي ست .
حقيقت چيست ؟ حقيقت را نمي توان تعريف كرد ..... فقط بايد فهم نمود . زيرا فراسوي فكرو ذهن ماست.
حقيقت ... تجربه است . وافعيت هستي ست ......... فقط حق وجود دارد و بس ! غير حق ، وهم است !
نقطه ي شروع براي سفر ..... با نقطه ي پايان راه ، تفاوتي ندارد . زيرا راه .... اصلا پايان ندارد .
همين كه راه افتاديم ... در راهيم ... اني ذاهب الي ربي . سيهدين ! اما سفر را در كجا تمام خواهيم كرد ؟
*****************************************************
متاسفانه انسان در رويا و خواب زندگي ميكند ! نه در واقعيت . حقيقت و ژرفا ! الناس نيام !
ذهن هر انساني ، دنياي ويژه خود را و زندگي خاص خود را مي آفريند . دنياي ذهني ! كه وجود واقعي ندارد .
آگاهي از ناداني خويش ، آغاز رهائي از اسارت ذهن است . فهم خواب بودن ما ، بيدارمان خواهد ساخت !